- پیله کوب
- نیم کوب نیم کوفته کبیده بلغور
معنی پیله کوب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هر کس که مایه آبله رابه بدن دیگران تزریق کند
کسی که مایۀ آبله را به بدن دیگران تلقیح کند
شخصی که دارو و اجناس عطاری و سوزن و ابریشم ومهره ومانند آن بخانه ها گرداند و فروشد خرده فروش دوره گرد: چو در بسته باشد چه داند کسی که جوهر فروش است یا پیله ور ک (سعدی)، طبیب پزشک
سوداگر، فروشندۀ دوره گرد و خرده فروش که اشیای خرده ریزه مانند نخ، سوزن، مهره و مانند آن می فروشد، چرچی، سقط فروش، سقطی، خرده فروش، پیلور برای مثال چو در بسته باشد چه داند کسی / که جوهرفروش است یا پیله ور (سعدی - ۵۳) ، ابریشم فروش، فروشندۀ قز، قزّاز، ابریشمی، کسی که پیله می خرد و ابریشم می ریسد
فنی است از کشتی و آن عبارتست از کوبیدن پیشانی خود به پیشانی حریف: (کله قند بوارفتگی خویش نکوست. کله کوب دگران کله مردانه اوست)، (گل کشتی)
نیم کوب پیله کوب
لگد مال
پی کوفته، پایمال شده
پی کوب کردن: لگدکوب کردن، پایمال کردن
پی کوب کردن: لگدکوب کردن، پایمال کردن
نیم کوب کردن نیم کوفته کردن بلغور کردن